عنوان 16100: تحليلى تطبيقى از قيام امام حسين (ع) و قيام امام خمينى (س) + دیدگاه اندیشمندان جهان درمورد قیام امام حسین(ع) + پرسش : قیام امام حسین(ع) چه رابطه ای با حکومت حضرت مهدی (عج) دارد؟
مقدمه: تاريخ زندگى بشر حاكى از آن است كه هر هنگام كه جوامع را نابسامانى فرهنگى و اجتماعى فراگرفته است، پيامبران و مصلحان به دستور خداوند در جهت هدايت مردم و نجات و اصلاح جامعه اهتمام ورزيدهاند. اسلام به عنوان كاملترين دين الهى بر محمد (ص) نازل شد تا هم جامعه زمان وى اصلاح گردد و هم حاوى اصول دستورهايى باشد كه براى آحاد بشر قابل اجرا در هر زمان پس از وى باشد و موجب هدايت و نجات جامعه گردد. در نوشته حاضر سعى بر آن است تا در يك بررسى تطبيقى از ديدگاه جامعه شناسى - تاريخى نشان دهيم كه علت اساس قيام امام حسين (ع) تداوم و تجديد اسلام پيامبر (ص) است و قيام امام خمينى (ره) نيز با الهام از قيام امام حسين (ع) و در جهت تحقق اهداف آن به وقوع پيوسته است. امام خمينى (ره) خود نيز فرمودهاند: "انقلاب اسلامى ايران پرتوى از عاشورا و انقلاب عظيم الهى آن است". فرض اساسى ما در اين پژوهش اين است كه هر دوى اين قيامها با عنايت از دستورهاى كلى اسلام درباره اصلاح و تغيير جامعه به وقوع پيوستهاند و اين دستورها براى همه زمانها قابل پيروى و تطبيق است. در اين بررسى ما از روشى كه توماس اسپريگن دركتاب "فهم نظريههاى سياسى" (1) پيشنهاد كرده استبهره بردهايم و بنابراين در بخش اول از ديدگاه جامعه شناسى - تاريخى آسيبهاى جامعه اسلامى را در زمان هر يك از دو رهبر بزرگ الهى مورد بررسى قرار مىگيرد و در بخش دوم به راههاى اصلاح و شيوههايى كه اين دو رهبر براى درمان آسيبها و اصلاح جامعه پيشنهاد مىكنند اشاره شده است. بخش اول آسيبهاى جامعه اسلامى در زمان قيام امام حسين (ع) و امام خمينى (ره) هر مصلحى با توجه به تصورى كه از وضع مطلوب جامعه دارد بر وضع موجود جامعه زمان خويش ايرادات و اشكالاتى وارد مىداند و به نواقص و امراض خاصى در آن جامعه اشاره مىكند و اينك به اختصار به آسيبها و ايرادات عمده جامعه اسلامى در زمان قيام امام حسين (ع) و قيام امام خمينى (ره) اشاره مىشود. الگوى مطلوب جامعه در اين نوشته جامعه اسلامى زمان پيغمبر (ص) در نظر گرفته شده است. 1- آسيبهاى اعتقادى و مذهبى بررسى نحلههاى فكرى وانديشههاى دينى نشان مىدهد كه مهمترين علل انحطاط و سقوط جامعه اسلامى بعد از رحلتحضرت رسول (ص) برداشت نادرست از دين و فهم غلط معارف اسلامى بوده است. عواملى كه به بروز كژانديشيها و گرايشهاى قبيلهاى منتهى گرديد موجباتى را فراهم آورد تا كسانى كه به مصادر خلافت دست مىيافتند دين را وسيله توجيه حكومت و اهداف فردى و قومى خويش قرار دهند و جامعه اسلامى را براى مدت طولانى از مناديان واقعى توحيد وانديشههاى اصيل مكتب اسلام بدور نگهدارند. تحقق چنين امرى وقتى ميسر گرديد كه افرادى همچون على (ع)، سلمان فارسى، عمار ياسر و ابوذر غفارى كنار گذاشته شدند. و افرادى همانند كعب الاحبار يهودى و ابوحريره ادعاى مسلمانى كردند و مفتى اعظم جامعه اسلامى گشتند و حكم بر تكفير و تسفيق افرادى چون صحابه نستوه رسول الله (ص)، ابوذر غفارى دادند و با جعل احاديث و تفاسير وارونه سعى كردند تا اذهان مردم را نسبتبه حقيقت دين و سيره پيامبر (ص) مغشوش نمايند. علاوه بر علماى دربارى فرصتطلبان و زراندوزانى چون طلحه و زبير براى حفظ منافع مادى و اقتصادى خويش على (ع) را متهم به كفر مىنمودند و مقدس مآبانى چون خوارج نهروان با تاويل آيات خدا بر على (ع) شمشير مىكشيدند و همه اينها نشانگر اين مطلب است كه در آن زمان قشر عظيمى از مردم مسلمان در درك حقيقت دين و فهم معارف اسلامى با مشكل روبرو بودهاند و در چنين شرايطى بنى اميه حاكميت در جامعه اسلامى را به دست مىگيرند و براى توجيه حكومتخود به ترويج نوعىانديشه تقديرى و جبرگرايانه مىپردازند.انديشهاى كه احساس هرگونه مسئوليت اجتماعى را از انسان سلب مىكرد و چون با استناد به نام خدا و اراده الهى صورت فريبندهاى داشت در ظاهر صحيح به نظر مىآمد و در آستانه قيام امام حسين (ع) كه با القائات علماى دربارى و احاديث جعل پرورش يافته بودند به راحتى مىپذيرفتند كه اگر على (ع) شكستخورد خدا نمىخواسته تا او بر مسند حكومتباقى بماند و اگر حزب اموى زمام امور مسلمين را در دست دارد خدا چنين موهبتى به آنان عطا كرده است و بنابراين هرگونه اعتراض و انتقاد بر عليه وضع موجود و حكومت اموى انتقاد و اعتراض بر قدرت و مشيت الهى است. در اين زمان دين در امور فردى و عبادى خلاصه مىگردد و بر صورت ظاهر جمعه و جماعات بيش از هر چيز ديگر تاكيد مىشود و بينش و روحيه مذهبى در ميان اكثر قريب به اتفاق مردم به گونهاى مسموم و فلجشده است كه نه تنها عاملى براى اصلاح و سازندگى جامعه به حساب نمىآيد بلكه موجبات سكوت و تسليم را نيز فراهم مىسازد و صبر و سكوت تخدير كنندهاى را بر سرتاسر شبه جزيره عرب مستولى مىگرداند. چنين اعتقادى مطلوب امام حسين (ع) نيست و امام با قيام خود تاكيد بر اين امر كه مىخواهند به اصلاح امت پيامبر (ص) و احياى سيره محمد (ص) و على (ع) بپردازند اولين اعتراض را برانديشه دينى رايج در جامعه زمان خود روا مىدارند. قبل از قيام امام خمينى (ره) هم ملاحظه مىشود كه جامعه در زمينه عقايد الهى و مذهبى دچار آسيبهاى جدى است. برداشتهاى دينى رايجبه گونهاى است كه دين به هيچ يك از امور سياسى، اجتماعى و فرهنگى جامعه كارى ندارد و فقط امرى است كه به برخى از عبادات و اعمال فردى ختم مىگردد و چنين برداشتى از دين همواره مطلوب طبقات حاكم بر جامعه بوده است و به وسيله حكومتهاى باطل در ميان مردم رواج يافته است. در آستانه قيام ايشان با توجه به وابستگى جامعه به جوامع بيگانه شرق و غرب، مسئله جدايى دين از امور سياسى و اجتماعى شدت يافت و با توجه به خودباختگى و الگو قرار گرفتن جوامع غربى براى حكومت و زمامداران امور چهره جديدترى به خود گرفت. به نظر امام خمينى (ره) جامعه اسلامى از صدر اسلام به اين آسيب دچار بوده است و اين مسئله در دوره اخير به اوج خود رسيده است چنانچه مىفرمايد: "اين يك نقشه شيطانى بوده است كه از زمان بنىاميه و بنى عباس طرح ريزى شده است و بعد از آن هم هر حكومتى كه آمده است، تاييد اين امر را كرده است و اخيرا هم كه راه شرق و غرب به دولتهاى اسلامى باز شده، اين امر در اوج خودش قرار گرفت كه اسلام يك مسئله شخصى بين بنده و خداست و سياست از اسلام جداست و نبايد مسلمان در سياست دخالت كند و نبايد روحانيون وارد سياستبشوند". (2) رواجانديشه جدايى دين از سياستبه دليل اينكه هرگونه مسئوليت اعتقادى و اجتماعى را از افراد سلب مىكرد با روحيه تسامح و راحت طلبى نيز سازگارى داشت و بسيارى از افراد براى حفظ منافع شخصى خود از هرگونهانديشهاى كه به تغيير وضع موجود منتهى گردد احتراز مىكردند و لذا نقشههاى شيطانى حكومت از يك سو و تسامح و راحت طلبى از سوى ديگر موجب شد تا اعتقادات دينى نقش موثرى در اعمال اجتماعى - سياسى مردم نداشته باشند و از قيام براى خدا در جامعه اسلامى غفلت گردد. امام خمينى (ره) در اين زمينه مىفرمايد: "خودخواهى و ترك قيام براى خدا ما را به روزگار سياه رساند و همه جهانيان را بر ما چيره كرده و كشورهاى اسلامى را زير نفوذ ديگران در آورد". (3) 2- آسيبهاى سياسى و اجتماعى جامعه اسلامى بعد از رحلت پيامبر (ص) از نظر سياسى و اجتماعى معيارها و ضوابط اسلامى تحتالشعاع ارزشهاى قومى و نژادى قرار مىگيرد و مهاجر بر انصار و قريش بر غير قريش ترجيح داده مىشود و به لياقت و شايستگى افراد در تصاحب مناصب سياسى و اجتماعى عنايتى نمىشود امام حسين (ع) اينك وارث جامعهاى است كه بعد از پيامبر بسيارى از ارزشهاى دوران جاهليت در آن نضج گرفته است، بنى اميه آنچنان بر جان و مال مردم مسلط شده است كه خود را آقا و ارباب و مردم را بنده و نوكر خود قلمداد مىكنند. عرب را بر عجم ترجيح مىدهند و روحيه برابرى و برادرى را در جامعه زايل مىنمايند، روشنفكران و اهل بصيرت را از بين مىبرند. معاويه على رغم اينكه خلفاى قبل از او زندگى سادهاى داشتهاند يك حكومتسلطنتى پر از تجملات ايجاد كرده است و به پيروى از دوران جاهليت كه بعد از مرگ شيخ قبيله به حكم وراثت فرزندش جاى او را مىگرفت تصميم مىگيرد تا حاكميت اسلامى را براى خاندان بنى اميه موروثى گرداند و به خلاف سيره پيامبر (ص) و خلفاى بعد از او پسرش يزيد را كه هيچ گونه لياقت و شايستگى نداشتبه جانشينى خود منصوب كند و به اين ترتيب تخطى از معيارهاى سياسى و اجتماعى اسلامى و احياى ارزشهاى جاهلى و نژادى بود كه "زمامدارى از قريش به مداخله تيره اموى و زمامدارى اموى به سلطنت موروثى و سلطنت موروثى به استبداد مطلق كشيده شد". (4) امام خمينى (ره) يكى از ديرپاترين آسيبهاى جامعه اسلامى را "عدم تشكيل حكومتحق" مىداند و در زمانى قيام خود را آغاز مىكند كه جامعه تحتسلطه يك حكومت فاسد شاهنشاهى قرار گرفته است كه جز منافع فردى و خانوادگى خود هيچ معيار ديگرى را نمىشناسد و حتى براى ارضاى نفسانيات خود حاضر استسلطه بيگانگان را نيز بر سر مردم مسلمان گسترش دهد، مردم در اين حكومت هيچ نقشى ندارند و حق و حقوق محرومان جامعه پايمال مىگردد و افراد روشنفكر و با بصيرت نيز مورد هتك و آزار قرار مىگيرند و هيچ يك از ضوابط و معيارهاى اسلامى بر امور سياسى و اجتماعى جامعه حاكم نيست و همه امورجامعه در خدمت نفسانيات طبقه حاكم قرار گرفته است. در نظر امام خمينى (ره) غلبه حكومتباطل يك آسيب اساسى است و از اين رو درباره غلبه رضاخان مىفرمايد: "قيام براى شخص است كه يك نفر مازندرانى بى سواد را بر يك گروه چند ميليونى چيره مىكند كه حرث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود كند". (5) 3- آسيبهاى اقتصادى و غارت بيت المال در جامعه اسلامى پيامبر با توجه به اصول و موزانههايى كه بر مالكيت و نظام اقتصادى حاكم شد ثروتمندان و اشراف نمىتوانستند به استثمار و تكاثر ثروت بپردازند و عدالت اجتماعى و اقتصادى از عمده ترين اصول جامعه اسلامى به شمار مىآمد. اما اينك امام حسين (ع) پس از پنجاه سال كه از رحلت پيامبر مىگذرد با يك جامعه كاملا نابرابر مواجه است كه در آن از يك سو قريش و وابستگان به دستگاه خلافتبه ويژه بنى اميه به ثروتهاى كلان دستيافتهاند و از سوى ديگر اكثر آحاد مردم جامعه در فقر محروميتبه سر مىبرند. جنگهايى كه بين سپاه اسلام و دو امپراطور بزرگ ايران و روم چند سال بعد از رحلت پيامبر به وقوع پيوست غنائم و اموال فراوانى را نصيب حكومت اسلامى ساخت و اما اين غنايم با رعايت رتبهها و امتيازاتى خاص نظير سبقت در اسلام بين مسلمانان تقسيم شد و زمينها نيز به تملك سربازان فاتح درآمد. اكثر اين گروه كه به ثروتهاى كلان دست مىيافتند ازقبيله قريش بودند كه از دوران جاهليتبه بازرگانى و تجارت آگاهى داشتند و همين كه در نظام اسلامى اموال و ثروت بيشترىنصيب آنان گرديد شيوه زندگى پيشين خود را از سر گرفتند و روحيه مالاندوزى و جمع ثروت در آنها زنده شد با اين ترتيب نوعى از اشرافيت معنوى (نظير سبقت در اسلام) معيارى شد براى كسب ثروت و مال بيشتر و ايجاد اشرافيت مادى و پس از آن طبقه جديدى از ثروتمندان و اشراف با رنگ و لعاب اسلامى در جامعه به وجود آمده و به دنبال آن اصل عدالت اجتماعى و موازنههاىاقتصادى اسلام در معرض تهديد و نابودى قرار گرفت. (6) قريش و به ويژه بنى اميه هنگامى كه توانستند نفوذ و قدرت بيشترى در دستگاه خلافت اسلامى به دست آورند تحت عنوان "هبه" و "جايزه" به چپاول و غارت بيت المال پرداختند. افرادى همانند طلحه دويست هزار درهم و زبير ششصدهزار درهم از دستگاه خلافت اسلامى دريافت نمودند. اينك طبقهاى مقتدر و ثروتمند در جامعه اسلامى به وجود آمده بود، بين امويان و وابستگان آنها كه داراى ثروتهاى فراوان بودند از يك سو و اكثر مردم كه در فقر ومحروميتبه سر مىبردند از سوى ديگر شكافى عظيم پيدا گشت و با اين سيطره مالى و سياسى بود كه حزب اموى به تطميع و خريد افراد ذى نفوذ پرداخت و معاويه بناى "كاخ سبز" را در منطقه شام ايجاد كرد و به قدرت خود تحكيم بخشيد. تصاحب و غارت بيت المال از مهمترين عواملى بود كه حزب اموى در جهت اغفال مردم و تهيه و تجهيز "سپاه شام" از آن استفاده كرد. ايجاد نظام طبقاتى و تبعيض و نابرابريهاى اجتماعى، سبب شد تا نظام عقيدتى و اخلاقى جامعه نيز متحول شود و پذيرش معيارها و اصول اقتصادى مكتب اسلام براى مردم ميسر نگردد. ثروتمندان كه وضع فعلى جامعه را از نظر مادى به نفع خويش مىديدند اولين گروهى بودند كه در مقابل حكومت على به مخالفت و آشوب دست زدند و چون ديدند كه عدالت و ايجاد نظام اقتصادى اسلام بيش از هر چيز ديگر منافع آنها را تهديد مىكند به اردوگاه بنى اميه پيوستند و مقدمات شكستخلافت امام را فراهم ساختند. معاويه همانند پادشاهان ايران و روم با تشريفات و تجملات بر مردم حكومت مىكرد و با سوء استفاده از بيتالمال براى استمرار سلطنت اموى و جانشينى يزيد رشوههاى كلانى مىپرداخت و گروههاى زيادى از مردم كوفه را با پول و ثروت فريب مىداد و به تطميع آنان مىپرداخت. از جمله وقتى "مغيرة بن شعبه" از طرف معاويه ماموريتيافت تا مردم كوفه را به بيعتبا يزيد وادار كند مال فراوانى به هواداران حزب اموى در اين شهر بخشيد و گروهى از مردم كوفه را به سركردگى پسر خود نزد معاويه فرستاد تا با اعلام طرفدارى از ولايت عهدى يزيد وراثتسلطنتى امويان را مشروعيتى مردمى بخشند چون اين گروه به دربار حكومت رسيدند معاويه از پسر مغيرة پرسيد: پدرت دين اين مردم را به چند خريده است؟ وى جواب داد: هر يك را به سى هزار درهم. (7) در نتيجه اين حقيقت روشن مىشود كه اگر چه عوامل متعدد در سقوط ارزشها و معيارهاى اسلامى در جامعه نقش داشتهاند اما هيچ يك از آنها بهاندازه رواج روحيه دنياطلبى و رغبتبه مالاندوزى موثر نبوده استبه گونهاى كه امام حسين (ع) در آستانه قيام مقدس خويش ماهيت اين مردم را چنين بيان مىكند : "الناس عبيدالدنيا و الدين لعق السنهم يحوطونه مادرت به معائشهم فاذا محصوا بالبلاء اقل الديانون" مردم بنده دنيا هستند دين را تا آنجا مىخواهند كه با آن زندگى خود را سر و سامان دهند و چون آزمايش شوند دينداران واقعى بسيار كم خواهند بود. يكى از آسيبهاى مهم جامعه در آستانه قيام امام خمينى (ره) فاصله طبقاتى و بهره كشى سرمايه داران و طبقه ثروتمند جامعه از طبقات محروم و مستضعف مىباشد. ايجاد هستههاى سرمايه دارى در ايران به وسيله نظام شاهنشاهى سبب شد تا وابستگان به دربار و ايادى دست نشانده شركتهاى چندمليتى با استفاده از پول نفت و فروش منابع طبيعى كشور به ثروتهاى كلان دسترسى پيدا كنند و به اين وسيله به چپاول ثروتها و استثمار اقشار ضعيف جامعه بپردازند در مقابل اين عده محدود اكثر آحاد مردم درشهرها و روستاها در فقر و مسكنتبه سر مىبردند و هر روز به تعداد زاغهها و بيغولههاى اطراف شهرهاى بزرگ افزوده مىگشت. امام خمينى (ره) با اشاره به تحليل نظام اقتصادى از سوى دولتهاى بيگانه مىفرمايد: "استعمارگران به دست عمال سياسى خود كه بر مردم مسلط شدهاند نكات اقتصادى ظالمانهاى را تحميل كردهاند و بر اثر آن مردم به دو دسته تقسيم شدهاند. ظالم و مظلوم. در يك طرف صدها ميليون مسلمان گرسنه و محروم از بهداشت و فرهنگ قرار گرفته است و در طرف ديگر اقليتهايى از افراد ثروتمند و صاحب قدرت سياسى كه عياش و هرزه گردند. مردم گرسنه و محروم كوشش مىكنند كه خود را از ظلم حكام غارتگر نجات دهند تا زندگى بهترى پيدا كنند و اين كوشش ادامه دارد، لكن اقليتهاى حاكم و دستگاههاى حكومتى جابر مانع آنهاست. ما وظيفه داريم مردم مظلوم و محروم را نجات دهيم. پشتيبان مظلومين و دشمن ظالم باشيم". (8) و تاريخ انقلاب اسلامى به خوبى نشان مىدهد كه محرومين و مستضعفين كه از اين آسيب ويرانگر (تسلط و بهره كشى اغنيا از فقرا) به شدت رنج مىبردند اولين اقشارى بودند كه به نداى امام خمينى (ره) لبيك گفتند و به كمك نهضت اسلامى شتافتند. 4- آسيبهاى فرهنگى و اخلاقى در زمان حيات پيامبر (ص) خصلتهاى پست فرهنگ بدوى و قبيلهاى از جامعه محو شد و كينه توزى به برادرى مبدل گشت. بىبندوباريهاى اخلاقى از بين رفت و زنان كه موجوداتى پستبه شمار مىآمدند در جامعه مسلمين از مرتبه والايى برخوردار شدند و شخص پيامبر به دختر خويش مباهات مىكرد. اسلام به جامعه بشرى و به ويژه اعراب كه در غرقاب فساد و تباهى به سر مىبردند شخصيت و هويت انسانى داد و با ارزشهاى متعالى از عرب عصر جاهليت جامعهاى ساخت كه ايمان به خدا، عدالت اجتماعى و برابرى، آزادى انسان از سلطه ديگران مهمترين ويژگيهاى آن به شمار مىآمد. با گسترش همين معيارها بود كه دين الهى توانست در درون انسانها و همچنين در محيط اجتماعى آنان تحول ايجاد كند و از يك طرف قبايل پراكنده عرب را متحد سازد و با ايجاد يك حكومت مركزى در مقابل دو امپراطور روم و ايران بايستد و از طرف ديگر جذبه و كشش درونى و فطرى انسانها را برانگيزد و از مناطق دور ونزديك انسانها را گروه گروه به سوى اسلام حقيقى فراخواند. اما بعد از رحلت رسول اكرم با بروز فرهنگ بدوى و هواهاى نفسانى مجددا روحيه برترىجويى و مالاندوزى و راحت طلبى بر جامعه اسلامى مستولى شد و هنگامى كه بنىاميه بر شبه جزيره عرب حاكميتيافتند به تدريج ارزشها و اصول اخلاقى اسلام از جامعه حذف مىشد و قيام امام حسين (ع) وقتى آغاز مىشد كه امويان آشكارا و بدون هيچ ملاحظهاى به هتك حرمتهاى الهى مىپرداختند و روحيات و اخلاق اعراب دوران جاهليت را احيا مىكردند و روحيه تملق و ذلت را در بين مردم گسترش مىدادند. معاويه براى اينكه بتواند از فردى همانند زيادبن ابيه در حاكميتخود استفاده كند مجلسى برپا مىكند و در انظار مسلمين او را برادر نسبى خود مىخواند و يزيد در حضور مردم به ميگسارى مىپردازد و فسق و فجور را در بين مردم رواج مىدهد و در هنگامى كه در كربلا فرزندان رسول خدا را به شهادت مىرساند و خاندان نبوت را به اسارت مىكشاند كينه توزى بدوى و قبيلهاى خود را در نعرهاى جاهلانه نمايان مىسازد كهاى كاش آنان كه از قبيله من (بنى اميه) در جنگ با محمد به قتل رسيدهاند مىبودند و آگاه مىشدند كه چگونه انتقام آنها را از بنىهاشم گرفتم. شرايط اخلاقى و فرهنگى جامعه در آستانه قيام امام خمينى (ره) نيز به گونهاى بود كه هيچ تناسب با ضوابط و اصول اخلاقى اسلام نداشت. حكومت فاسد و وابسته شاهنشاهى با توجه به نوعى از خودباختگى فرهنگى و فرنگى مآبى كه دچار آن شده بود در تخريب ارزشهاى اخلاقى و فرهنگى جامعه از هيچگونه تلاشى مضايقه نمىكرد و جامعه را لهو و لعب و هرزگيها فراگرفته بود. (9) جوانان مسلمان از اخلاق اسلامى تهى مىگشتند و به مراكز فساد كشانده مىشدند زن به گونهاى جديد ملعبهاى بود براى بازيگران صحنههاى تجارت و اشاعه فساد در جامعه. روحيه ذلت و سلطهپذيرى و بى تفاوتى در جوانان تقويت مىشد و به انحاء مختلف زمينههايى فراهم مىشد تا نيروى انسانى از بين برود و جوانهاى ما تلف شوند. امام خمينى (ره) اين را يك آسيب اساسى مىداند و مىفرمايد: "اينها نيروهاى انسانى ما را خراب كردند نگذاشتند رشد كنند، خرابيهاى مادى جبرانش آسانتر از خرابيهاى معنوى است، اينها نيروهاى انسانى را از بين بردند". (10) بخش دوم راههاى اصلاح جامعه از نظر امام حسين (ع) و امام خمينى (ره) در بخش اول به آسيبهاى جامعه اسلامى در زمان قيام امام حسين (ع) و قيام امام خمينى (ره) اشاره شده و اينك راههاى اصلاح جامعه از نظر اين دو رهبر بزرگ الهى مىپردازيم تا بدانيم كه براى رسيدن به جامعه مطلوب اسلامى چه راه حلهايى را ارائه كردهاند. براى درمان آسيبهاى جامعه اسلامى چه شيوههايى را در پيش گرفتهاند. 1- اصلاحانديشه دينى و تغيير نگرش مردم نسبتبه دين دين يكى از سرچشمههاى اصلى فرهنگ در جوامع بشرى است و صلاح و فساد هر جامعه به صلاح و فسادانديشه دينى در آن جامعه وابسته است. در بخش اول ملاحظه شد كه جامعه اسلامى هم در زمان حسين (ع) و هم در عصر امام خمينى (ره) به شدت از نظر عقايد وانديشههاى دينى دچار آسيب شده است و نگرش مردم نسبتبه دين يك نگرش سطحى است و در اين دورههاى بحرانى حكام جور از دين به عنوان وسيلهاى براى توجيه حكومت و خلافتخود استفاده مىكنند و آنرا عاملى مىدانند براى سكوت و سكون تودههاى مردمى كه همه چيز را به قضا و قدر سپردهاند و از هرگونه مسئوليت اجتماعى پرهيز مىكنند. امام حسين (ع) به عنوان مظهر اسلام محمدى با قيام خود عزم آن دارد تا بر تفسيرها و برداشتهاى رايج دين خط بطلان كشد و با احيا دين حقيقى وجوه پويا، سازنده و جهت دهنده اين را براى مردم نمايان سازد لذا مىفرمايد: "انا خرجت لطلب اصلاح فى امة جدى اريد ان امر بالمعروف و انهى عنالمنكر و اسير بسيرة جدى و ابى على ابن ابيطالب". پرواضح است كه عامل اصلى انسجام امت اسلامى دين است و اصلاح امت ممكن نيست مگر با اصلاح دين و اصلاح دين نيز به نظامى از كنترل و پيشرفت وابسته است كه عنوان امر به معروف و نهى از منكر به خود گرفته است و بعد از فهم صحيح از دين اين اصل انسان را در هر لحظه از زندگى موظف به بازآفرينى و احياى ارزشهاى دينى مىكند و اين بازگشت مجدد و مكرر به معيارها و ضوابط دينى هم متوجه خود فرد است و هم به جامعهاى كه در آن زندگى مىكند منوط مىشود. بنابراين امر به معروف و نهى از منكر براى انسان مسئوليت اجتماعى مىآفريند و او را دچار نوعى از بيقرارى مىسازد تا نسبتبه آنچه در امور مختلف سياسى و اجتماعى و فرهنگى در جامعه مىگذرد بى تفاوت و بىتحرك نباشد. امر به معروف و نهى از منكر هنگامى كه مبتنى بر فهم صحيح از دين باشد و از سيره نبوى و علوى يعنى معيارهاى خالص اسلام سرچشمه بگيرد جامعه را از حالتسكون و ايستايى خارج مىسازد و منجر به بالندگى و سازندگى آن مىگردد. امامحسين (ع) كه خود عصاره اسلام محمدى است قيام مىكند تا نشان دهد كه آنچه بنىاميه حكومتخود را به وسيله آن توجيه مىكند دين نيستبلكه نوعى فريب و نيرنگ است كه به اسم دين عرضه مىشود و دين فقط در عبادات فردى و جمعه و جماعات بدون تحرك خلاصه نمىشود و اسلام حقيقى با وجود چنين حكومتى سازگار نيست. امام خمينى (ره) اصلاحانديشههاى دينى را سرلوحه نهضت اسلامى قرار مىدهد و با طرح مسئله جدايى دين از سياست تغييرها و برداشتهاى رايج از دين را طرد مىكند و اسلام را يك دين اجتماعى و همه جانبه معرفى مىنمايد كه بايد در عرصههاى مختلف سياسى، اجتماعى و اقتصادى متجلى گردد. ايشان نگرش مردم نسبتبه دين را مبهم مىداند و مىفرمايد: "ما موظفيم ابهامى را كه نسبتبه اسلام به وجود آوردهاند برطرف سازيم تا اين ابهام را از اذهان نزداييم هيچ كارى نمىتوانيم انجام بدهيم". (11) با رفع اين ابهام از دين است كه بزرگترين انقلاب دينى جهان در جامعه اسلامى ايران به وجود مىآيد و امر به معروف و نهى از منكردر جامعه احيا مىگردد و جامعه از حالت ايستايى به تحرك در مىآيد و نظام سياسى و اجتماعى جهان را تحت تاثير خود قرار مىدهد. 2- نفى سازش با حكومت جور سكوت در مقابل حكومتباطل و بىتفاوت بودن نسبتبه وضع موجود جامعه موجب نهادينه شدن و ثبات هرچه بيشتر معيارها و ارزشهاى ضد دين مىگردد و به قدرتهاى جابر مشروعيت اجتماعى و سياسى مىبخشد. آنچه در قيام امام حسين (ع) و امام خمينى (ره) ملاحظه مىگردد اين است كه هر دو نهضت از ابتدا با "نه" گفتن به وضع موجود و عدم پذيرش حكام جور شروع مىشوند. هنگامى كه بنى اميه با توسل به معيارهاى نژادپرستانه و استثمار و اغفال مردم سعى مىنمود كه تسلط خود را با حاكميت معاويه بر جامعه اسلامى گسترش دهد امام حسين (ع) به اين امر اعتراض نمودند و در نامهاى خطاب به وى چنين فرمودند: "انى لا اعلم فتنة اعظم على هذه الامة من ولايتك عليها" و هنگامى كه معاويه بر خلاف سيره رسولالله از امام براى خلافت موروثى خاندان بنىاميه و جانشينى فرزندش يزيد يعتخواستبا مخالفت ايشان روبرو شد و محال استشخصيتى كه اسوه اسلام محمدى استبه چنين ذلتى تن دهد و بر اسلام تقلبى مهر تاييد نهد. امام حسين (ع) با توجه به دستورات كلى مكتب اسلام تسليم حكومت جور نمىشود و در مقابل آن واكنش از خود نشان مىدهد. استاد شهيد مطهرى درباره اين وجه قيام امام حسين (ع) مىگويد: "تا اينجا اين نهضت ماهيت عكسالعملى آنهم عكس العمل منفى در مقابل يك تقاضاى نامشروع دارد و به تعبير ديگر ماهيتش ماهيت تقوا است، ماهيت قسمت اول لااله الاالله; يعنى لااله است در مقابل تقاضاى نامشروع "نه" گفتن است. منظور اينكه نهضت از سنخ تقواست از سنخ اين است كه هر انسانى در جامعه خودش مواجه مىشود با تقاضاهايى كه به شكلهاى مختلف به صورت شهوت، به صورت مقام، به صورت ترس و به صورت ارعاب از او مىشود و بايد در مقابل همه آنها بگويد نه". (12) امام خمينى (ره) نيز با اقتدا به امام حسين (ع) چنين كردند و در مقابل حكومت جابر همه مصيبتها را تحمل كردند و با ايستادگى و سازش ناپذيرى خود مشروعيت اجتماعى و سياسى نظام شاهنشاهى را براى اولين بار در تاريخ ايران زير سئوال بردند و براى هميشه جور آن را از سر مردم كم كردند. آزادگى و ظلمستيزى راه امام حسين (ع) بود كه در وجود امام خمينى (ره) دوباره متجلى گشت و خود ايشان مىفرمايند: "حضرت سيدالشهدا به همه آموخت كه در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حكومت جائر چه بايد كرد".. (13) "امام مسلمين به ما آموخت كه در حالى كه ستمگران زمان به مسلمين حكومت جائرانه مىكنند در مقابل او اگرچه قواى شما ناهماهنگ باشد به پا خيزيد و استنكار كنيد. اگر كيان اسلام را در خطر ديديد فداكارى كنيد و خون نثار نماييد". (14) 3- اهميت دادن به نقش مردم نهضتهاى انقلابى و اصلاحى معمولا ثبات نظام اجتماعى را برهم مىزنند و افكار و آراء مردم را تحت تاثير خود قرار مىدهند. امام حسين (ع) و امام خمينى (ره) هر دو به نقش مردم و مشاركت آنها در قيام اسلامى اهميت دادهاند ولى با توجه به تفاوتهاى اساسى كه از نظر زمانى و شرايط اجتماعى بين دو قيام وجود دارد مشاركت و استقبال از دو نهضتبا يكديگر قابل مقايسه و تطبيق نيستند. در سال شصت هجرى كه امام حسين (ع) نهضت را شروع كردند شرايط خاص بر جامعه حاكم بود و مردم كوفه وقتى از قيام امام اطلاع يافتند از ايشان به بوسيله نامههاى فراوان دعوت كردند. امام حسين (ع) هم به اين استقبال مردم با همه شرايطى كه بر جامعه حاكم بود پاسخ دادند تا نشان دهند كه براى مشاركت مردم ارزش و اهميت قائل هستند. دعوت مردم كوفه خود يك پديده اجتماعى است كه از قيام امام ناشى شده است و در شكل و هيات قيام تاثير داشته است و امام براى اتمام حجتبه طرف آن شهر حركت كرد تا به نداى مردم كه ايشان را به يارى طلبيدند پاسخ گفته باشد. امام خمينى (ره) در جامعهاى متفاوت از جامعه زمان امام حسين (ع) قيام خود را آغاز نمودند و مردم در قيام امام خمينى (ره) نقش ويژهاى دارند و شرط اساسى اصلاح جامعه را آگاهى مردم مىدانند و در يك دوره طولانى براى آگاه نمودن و مشاركت دادن مردم در قيام فعاليت مىكنند تا آنجا كه مىفرمايند : "اگر ما بتوانيم... مردم را بيدار و آگاه سازيم... حتما او را با شكست مواجه خواهيم ساخت. بزرگترين كارى كه از ما ساخته ستبيدار كردن و متوجه كردن مردم است. آن وقتخواهيد ديد كه داراى چه نيروى عظيمى خواهيم بود كه زوال ناپذير است. در عين حال راه دشوار خطرناكى در پيش داريم". (15) ايشان بارها تاكيد فرمودهاند كه براى اصلاح جامعه بايد يك موج تبليغاتى و فكرى به وجود بياوريم تا يك جريان اجتماعى پديد آيد. (16) 4- تشكيل حكومت اسلامى نقش حكومتها در اصلاح و فساد جوامع بر كسى پوشيده نيست. اسلام دين جامعى است و اجراى اصول اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى آن بدون تشكيل حكومت ممكن نيست. برخى از علماى اسلامى بر اين عقيدهاند كه مهمترينانگيزه امام حسين از انجام اين قيام ايجاد حكومت اسلامى بوده است. (17) امام خمينى (ره) در اين زمينه مىفرمايند: "زندگى سيدالشهدا، زندگى حضرت صاحب سلام الله عليه، زندگى همه انبياء عالم، همه انبياء از اول، از آدم تا حالا همه شان اين معنا بوده است كه در مقابل حكومت جور، حكومت عدل را مىخواستند درست كنند". (18) ايشان كه "عدم تشكيل حكومتحق" را از مهمترين و ريشه دارترين آسيبهاى جامعه اسلامى مىدانند اظهار مىدارند: "اگر گذاشته بودند كه حكومتى كه اسلام مىخواهد، حاكمى را كه خداى تبارك وتعالى امر به تعيينش فرموده است، رسول اكرم تعيين فرموده; اگر گذاشته بودند كه آن تشكيلات پيش بيايد حكومت اسلامى باشد آن وقت مردم مىفهميدند كه اسلام چيست و معنى حكومت اسلامى چيست". (19) و لذا بهترين راه تصحيح جامعه از نظر ايشان اين است كه: "تودههاى آگاه وظيفهشناس و ديندار اسلامى متشكل شده، قيام كنند و حكومت اسلامى تشكيل دهند". (20) 5- تبيين و تصريح ارزشهاى اسلامى نظام اجتماعى در هر يك از جوامع بشرى به واسطه ارزشها، هنجارها و احساسات مشترك بين اعضاى آن جامعه انسجام مىيابد و جوامع مختلف را از يكديگر متمايز مىسازد. اسلام حاوى ارزشها و هنجارهايى است كه در صورت بروز و اشاعه آنها اعضاى جامعه از درون متحول مىگردند و هر يك از اعمال فردى و اجتماعى آنها معانى خاص و شيوههاى ويژهاى پيدا مىنمايند. امام خمينى (ره) و امام حسين (ع) كه وجودشان مظهر چنين ارزشهايى بود در اعتقاد و عمل به احياى آنها پرداختند و اشتياقى در دل انسانها برانگيختند كه وجودشان را دچار بيقرارى و پويايى دائمى ساخت. اين ارزشها و هنجارها منشا الهى دارند و پويايى و تحرك آفرينى آنها تابع هيچ زمان و مكان خاصى نيست و با آنچه در ساير جوامع مشاهده مىگردد متفاوت است. قيام امام حسين (ع) در سال شصت هجرى جولانگاه و نمايشگاه اين ارزشهاى متعالى بود و فرزند پيامبر با چنين نهضتى، پويايى و تحرك آفرينى دين حضرت محمد را براى هميشه تاريخ ثبت كرد. امام خمينى (ره) نيز با اقتداى به امام حسين (ع) توانست اين نهضت عظيم را به ثمر رساند و مجددا به احياى اين ارزشها در جامعه اسلامى بپردازد. نمونههايى از ارزشهاى مشترك كه اين دو نهضت مقدس به آنها صراحتبخشيد عبارتند از: 1- ايمان به جهاد فى سبيل الله و احياى روح مجاهده و مبارزه كه بر حسب آيه شريفه "قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله" سرلوحه قيام امام خمينى (ره) قرار گرفت و خلقى را براى جهاد در راه خدا برانگيخت. 2- احياى روحيه شهادت طلبى (21) و برترين مراحل عرفان عملى. "ولاتحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا" 3- مقاومت و پايدارى و پشتكار در مبارزه. "فاستقم كماامرت" 4- احياى روحيه آزادگى و ذلت ناپذيرى. "هيهات مناالذلة" 5- شجاعت و شهامت و پرهيز از مصلحتانديشى و راحت طلبى و توجيهگرى. "انى لاارى الموت الا السعادة و الحياة مع الظالمين الا برما" 6- احياى روحيه برادرى و برابرى و تساوى حقوق زن و مرد. 7- احياى امر به معروف و نهى از منكر و ساير امور عبادى نماز، روزه، دعا. 8- احياى جنبههاى اخلاقى، مروت، ايثار و... پىنوشتها: 1- اسپريگن، توماس "فهم نظريات سياسى" ترجمه فرهنگ رجايى، انتشارات آگاه، چاپ اول 1365 2- اورعى، غلامرضا،انديشه امام خمينى (ره) درباره تغيير جامعه، موسسه انتشاراتى سوره، تهران، 1373، به نقل از صحيفه نور جلد شانزدهم، صفحه 232 3- امام خمينى (ره)، صحيفه نور، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چاپ اول، جلد اول، ص165 4- شهيدى، سيد جعفر، قيام حسينى (ع)، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، چاپ دوازدهم، 1367 5- امام خمينى (ره)، صحيفه نور، جلد اول ص4- 3 6- شهيدى، سيد جعفر، همان، ص52- 46 و ص85 7- پيشين. 8- امام خمينى (ره)، ولايت فقيه، انتشارات اميركبير تهران، 1360 (افست نسخه نجف)، ص42 و 43. 9- شهيدى، سيد جعفر، همان ص46- 33 10- امام خمينى (ره)، صحيفه نور، جلد هفتم، ص23 11- امام خمينى (ره)، ولايت فقيه، ص177 12- مطهرى، مرتضى "حماسه حسينى" انتشارات صدرا، جلد اول، 1363، 189- 186 13- امام خمينى (ره)، قيام عاشورا در كلام و پيام امام خمينى (ره)، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (ره)، چاپ اول، بهار1373، ص55 14- پيشين 15- امام خمينى (ره)، در جستجوى راه از كلام امام، انتشارات اميركبير، دفتر دهم، ص 46 16- امام خمينى (ره)، ولايت فقيه، ص173 17- براى اطلاع بيشتر مراجعه كنيد به كتاب "شهيد جاويد" نوشته آقاى صالحى نجف آبادى و كتاب "چرا حسين قيام كرد؟ " نوشته مرحوم استاد محمد تقى شريعتى، نگارنده مقاله حاضر تاملاتى را بر اين نظريه وارد داشته است كه براى اطلاع از آن مىتوانيد به مقاله تحليلى از قيام امام حسين (ع) كه در روزنامه "سلام" در مرداد ماه 1370 شمسى به نام "وحيد سلامى" به چاپ رسيده است مراجعه فرماييد. 18- امام خمينى (ره)، قيام عاشورا، ص38 19- امام خمينى (ره)، صحيفه نور، جلد اول، ص167 20- امام خمينى (ره)، ولايت فقيه، 173 21- برخى از صاحبنظران با توجه به تحليلى كه از اوضاع و احوال جامعه اسلامى در زمان قيام امام حسين ارائه مىكنند و با استناد به روايات متعددى همان "ان الله شاء ان يراك قتيلا" و امثال آن را با ديدگاههاى مختلفى كه نسبتبه هم دارند، همانند مرحوم دكتر شريعتى در كتاب "حسين وارث آدم" و آقاى لطف الله صافى گلپايگانى در كتاب "شهيد آگاه"انگيزه و يا هدف اصلى قيام امام حسين را شهادت آن حضرت دانستهاند، نگارنده به تامل و تحليل اين نكته در مقالهاى كه در پاورقى شماره 17 به آن اشاره شد پرداخته است. ******************************************************************************** دیدگاه اندیشمندان جهان درمورد قیام امام حسین(ع) ◄ نهضت امام حسین از نظر مهاتما گاندی من زندگی امام حسین علیه السلام آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خوانده ام و توجه کافی به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از سرمشق امام حسین علیه السلام پیروی کند. (1) ◄ محمدعلی جناح درباره امام حسین سخن می گویدهیچ نمونه ای از شجاعت بهتر از آنکه امام حسین علیه السلام از لحاظ فداکاری و تهور نشان داد در عالم پیدا نمی شود، به عقیده من تمام مسلمین باید از سرمشق این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربان کرد، پیروی نمایند. (2) ◄ حادثه طف از نظر لیاقت علیخاناین روز ( عاشورا) برای مسلمانان در سراسر جهان معنای بزرگ دارد، در این روز یکی از حزن آورترین و تراژیک ترین وقایع اسلام اتفاق افتاد. شهادت حضرت امام حسین در عین حزن، نشانه فتح نهایی روح واقعی اسلامی بود، زیرا تسلیم کامل به اراده الهی به شمار می رفت، شهادت یکی از عظیم ترین پیروان اسلام مثلی درخشنده و پایدار برای همه ما است. این درس به ما می آموزد که اشکال و خطرات هر چه باشد نباید از راه حقیقت و عدالت منحرف شود. (3) ◄ پورشو تامداس توندون(4) امام حسین را می ستاید شهادت امام حسین علیه السلام از همان زمان که طفلی بیش نبودم در من تأثیر عمیق و حزن آوری می بخشید. من اهمیت برپا داشتن این خاطره بزرگ تاریخی را می دانم. این فداکاری های عالم از قبیل شهادت امام حسین علیه السلام سطح بشریت را ارتقاء بخشیده است و خاطره آن شایسته است همیشه بماند و یادآوری شود. (5) ◄ چارلز دیکنز درباره نهضت امام حسین اینگونه می گویداگر منظور امام حسین جنگ در راه خواسته های دنیائی خود بود، من نمی فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند، پس عقل چنین حکم می نماید که او فقط به خاطر اسلام فداکاری خویش را انجام داد. (7) ◄ امام حسین علیه السلام از نظر توماس کارلایلبهترین درسی که از تراژدی کربلا می گیریم، این است که امام حسین و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند، آنها با عمل خود روشن کردند که تفوق عددی در جایی که حق با باطل روبه رو می شود، اهمیت ندارد و پیروزی امام حسین با وجود اقلیتی که داشت باعث شگفتی من است.(8) ◄ سخنان پروفسور ادوارد براون درباره حادثه طفآیا اقلیتی پیدا می شود که وقتی درباره کربلا سخن می شنود، آغشته با حزن و الم نگردد، حتی غیرمسلمانان نیز نمی توانند پاکی روحی را که این جنگ اسلامی در تحت لوای آن انجام گرفت، انکار کنند. (9) ◄ ل. م. بویددر طی قرون افراد بشر همیشه جرات و پردلی و عظمت روح و بزرگی قلب و شهامت روانی را دوست داشته اند و در همین هاست که آزادی و عدالت هرگز به نیروی ظلم و فساد تسلیم نمی شود. این بود شهامت و این بود عظمت امام حسین علیه السلام و من مسرورم که با کسانی که این فداکاری عظیم را از جان و دل ثنا می گویند، همنوا بوده ام، هر چند که 1300 سال از تاریخ آن گذشته است.(11) ◄ امام حسین از نظر واشنگتن ایروینک مورخ آمریکایىبرای امام حسین علیه السلام ممکن بود که زندگی خود را با تسلیم شدن اراده یزید نجات بخشد، لیکن مسئولیت پیشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمی داد که او یزید را به عنوان خلافت بشناسد. او به زودی خود را برای قبول هر ناراحتی و فشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنی امیه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در روی ریگ های تفتیده عربستان روح امامحسین فناناپذیر است. ای پهلوان و ای نمونه شجاعت و ای شهسوار من، ای امام حسین.(12) ◄ توماس ماساریک درباره حادثه کربلا سخن می گویدبسیاری از مورخین مابه کم و کیف این رسم و ازدیاد عزاداری واقف نبوده، جاهلانه سخن می گویند و وضع عزاداری پیروان امام حسین علیه السلام را مجنونانه می پندارند و ابداً بدین نکته پی نبرده اند که این مسئله در اسلام چه تحولاتی را به وجود آورده و جنبش و نهضت مذهبی که از تعزیه داری در این قوم پیدا شده در هیچ یک از اقوام و ملل دیگر عالم پیدا نشده است، با یک نظر دقیق در ترقیات دویست ساله پیروان حضرت علی علیه السلام در هندوستان که عزاداری را شعار خود نموده اند تصدیق خواهیم کرد که بزرگترین عالم اصلی مزیت را آنها پیروی می کنند. دویست سال پیش پیروان علی و امام حسین علیها السلام در سرتاسر هندوستان در اقلیت بودند و همین حال را درممالک دیگر داشتند. امروزه در ممالک مترقی و ثروتمند مسیحی اگر بخواهند چنین ماتم و عزاداری را به پا نمایند با صرف میلیونها دلار باز هم به تأسیس چنین مجامع و مجالس عزاداری موفق نخواهند شد. گرچه کشیشان ما هم از ذکر مصائب حضرت مسیح ، مردم را متأثر می سازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان امام حسین علیه السلام یافت می شود، در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب این باشد که مصائب مسیح در برابر مصائب امام حسین علیه السلام مانند پرکاهی است در مقابل یک کوه عظیم پیکر.(13) ◄ عاشورا از نظر دکتر ژوزف فرانسویدکتر ژوزف مورخ معروف فرانسوی در کتاب " اسلام و اسلامیان" می نویسد: بعد از رحلت بنیان گذار اسلام یعنی محمدبن عبدالله صلی الله علیه و آله اختلاف کلمه و عقیده در تابعین و جانشینان وی پیدا شد. دسته ای به خلافت دامادش علی بن ابی طالب قائل و دسته دیگری خلافت پدرزن او ابوبکر را قبول نمودند، دسته اول را شیعه و دسته دوم را سنی نامیدند. وقتی حضرت علی علیه السلام به خلافت رسید و عایشه زوجه حضرت محمد صلی الله علیه و آله و دختر ابوبکر بر مخالفت او برخاست و معاویه برادرزن دیگر محمد صلی الله علیه و آله در شام پرچم پادشاهی را برافراشت. در این موقع سه دستگی به وجود آمد و جنگ های شدیدی برپا شد و عده زیادی مقتول و مجروح گردیدند. زمانی که زمامدار شام( معاویه) به قتل و غارت پیروان حضرت علی علیه السلام پرداخت و دستور داد که نام حضرت علی علیه السلام را به زشتی یاد کنند در منابر و مساجد نسبت به علی علیه السلام اهانت نمایند. عداوت و دشمنی بین دو دسته شیعه و سنی بیش از پیش شد و شیعیان از زیربار اطاعت بزرگان سنت بیرون آمده و تنفر و انزجار خود را از آنها ابراز داشتند. ولی حکومت و اقتدار در دست تسنن بود. از بعد از زمان خلافت، شیعیان از ترس حکومت های جابر هیچ گونه ابراز عقیده ای نمی نمودند و این شیوه برقرار بود تا واقعه عاشورا که در این روز به دستور حاکم شام( یزید بن معاویه) امام حسین علیه السلام و یارانش را در حوالی کوفه به قتل رسانیدند و این واقعه حائز اهمیت شایانی گردید و پیروان حضرت علی علیه السلام برآشفته و موقع را مغتنم شمرده مشغول پیکار شدند و جنگ ها نموده و خون ها ریخته شد و عزاداری برپا گردید و کار به جائی رسید که شیعیان، عزاداری نوه محمد (ص) یعنی امام حسین بن علی علیه السلام را جزو مذهب خود قرار دادند و از آن روز تاکنون به پیروی از بزرگان دین خود که آنها را دوازده نفر از اولاد حضرت علی و حضرت فاطمه علیها السلام می دانند و گفتار و رفتار و کردار هر یک از آنها را در مرتبه گفتار و کردار خدا و رسول و تالی قرآن می شمارند، در عزاداری امام حسین علیه السلام شرکت کرده و رفته رفته این عزاداری از ارکان مذهب شیعه قرار گرفت. با ترقیات سریع السیری که شیعیان در اندک مدتی کردند می توان گفت در دو قرن دیگر عدد آنها بر سایر فرق مسلمانان بیشتر خواهد شد و علت این امر به واسطه سوگواری امام حسین علیه السلام است.امروز در هیچ نقطه ای از جهان نیست که برای نمونه دو الی سه نفر شیعه یافت شوند و اقامه عزاداری ننمایند. " در بندر مارسیل، عربی را دیدم که پیرو مذهب تشیع بود و گویا تبعیت بحرین را اختیار نموده بود. در مهمانخانه جنب اتاق من مسکن داشت در روز عاشورای امام حسین علیه السلام به تنهایی احوالات امام حسین را می خواند و گریه می کرد و سپس مقداری آش که با شکر و برنج تهیه نموده بود بین فقرا تقسیم می نمود."شیعیان عقیده دارند که در روزهای عاشورا و تاسوعا بایستی فقرا را اطعام نمود از این جهت همه ساله از اموال خود به قدر استطاعت خویش به فقرا کمک می نمایند و بعضی اوقات این کمک ها از میلیون ها دلار هم می گذرد. دسته دیگری از شیعیان برای اقامه مجلس سوگواری وقفیاتی نموده اند که ارزش آن بالغ بر میلیون ها دلار می گردد. باید اعتراف نمود که شیعیان از بذل جان و مال خود در راه مذهب و سوگواری امام حسین علیه السلام دریغ ندارند.امروز در هر نقطه از عالم مسلمانان شایسته ترین افرادی هستند که به معرفت علم واقف شده و به خصوص فرقه شیعه بر سایر فرق اسلام مزیت و برتری دارند. (15) ******************************************************************************** پرسش : قیام امام حسین(ع) چه رابطه ای با حکومت حضرت مهدی (عج) دارد؟ پاسخ: علت و انگیزه اصلی قیام امام حسین یک چیز بوده است و بقیه چیزهایی که گفته می شود به منزله شاخه ها و زیر مجموعه آن علت اصلی می باشند و آن عبارتست از پاسداری از آئین اسلام و ترویج و گسترش آن در جامعه و تبیین و توضیح معارف آن برای مردم، و چون دین در واقع باز نمود فطرت و سرشت انسان است پس می توان از این هدف تعبیر به «بیداری و آگاهاندن مردم» نمود. چنانکه در زیارت اربعین امام حسین (ع) می خوانیم: (خدایا من شهادت می دهم که امام حسین) خون پاکش را در راه تو به خاک
نظرات شما عزیزان:
|